من بانی n سال دارم: وصیتنامه ی یک پیره زن معلوم الحال

Quino

من دارم روز به روز پیرتر می شم. پس از من انتظار نداشته باشید که واقعیتهای ساده ی زندگی رو با هم اشتباه نگیرم. برای من ماست و موسیر با آبدوغ خیار چندان فرقی نداره، فقط یه کمی اون سفت تره، این شل تر.

و یکی از مهمترین درسهایی که آدم از زندگی میگیره اینه که ما پیر می شیم و تاریخمونو یه آدمای دیگه ای می نویسن. حتی اگه خودمون هم بنویسیم، بازم یه جوری می نویسیم انگار که یه آدمای دیگه ای نوشته ن... و از این تاریخ گریزی نیست به هر حال... هومممم.

پ.ن: به هر حال شاید هم ادامه داشت...

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ب.ظ http://maryam-amir.blogsky.com

سلام بانی و کلاید عزیز
من تازه یه وبلاگ ساختم بعدش بلد نیست عکس بزارم بالای نوشته هام چیکار باید بکنم ؟؟؟؟ می شه لطفا به من یاد بدید ؟ Maryam200619@yahoo.com ایمیل و مسنجر منه

نیلی و زیبا باشید

نوید چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:28 ق.ظ http://bottles.blogsky.com

حالا کو تا تاریخ رفیق.... بخوایم از دیروز هم حرف بزنیم یه جور دیگه می گیم.

مهدی سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ق.ظ http://mahdimesbahi.com

بااین نوشته های دوست داشتنی چرا بریدی رفیق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد