*The Bear Came Over the Mountain

  به اینا ترجمه نمیشه گفت؛ من از یه پاراگرافِ یه داستان خوشم میاد و همونو ترجمه می کنم، شاید هم بعد به همه ش تسری پیدا کرد. ولی تا همین جاش هم به نظر کلاید خودش میتونه یه پروژه محسوب بشه: پروژه ترجمه های یک پاراگرافیِ[ ِ بانیِ الدنگِ بیشعور که نمیشینه یه داستان رو مثه آدم تا ته ترجمه کنه] :

 

از حدود یک سال پیش، گرنت با یادداشت های کوچک زرد رنگی مواجه می شد که همه جای خانه به در و دیوار چسبیده بود. البته این پدیده ی چندان نوظهوری نبود. فیونا همیشه از همه چیز یادداشت بر می داشت- عنوان کتابی که از رادیو شنیده بود، یا کارهایی که می خواست حتما آن روز انجام دهد. حتی برنامه صبحگاهی اش  را هم می نوشت. برای گرنت این دقت گیج کننده و رقت انگیز بود:« 7 صبح یوگا. 7:45-7:30 دندان صورت مو. 8:15-7:45 پیاده روی. 8:15 گرنت و صبحانه.»

یادداشت های جدید کمی فرق داشتند. چسبیده به کشوهای آشپزخانه- کارد و چنگال، دستمال خشک کن، چاقو. یعنی نمی توانست خودش این کشوها را باز کند و محتویات داخلشان را ببیند؟**


* و** از آلیس مونرو