برق سه فاز از تو ، درخشش چلچراغ از من...(یک گفت و گو ی سرخوشانه)

 از مصاحبه ناصر حریری با عالیجناب نجف دریابندری:

حریری: ...چرا شما می گویید داش آکَل (به فتح کاف)، در حالیکه غالبا داش آکُل (به ضم کاف) گفته می شود؟

 

دریابندری [پس از توضیحاتی کامل و روشن که اینجا منظور نظرما نیست و اگه واقعا کنجکاوید لطفا برین تو خود کتاب بخونین] : ... در هر حال به نظر من درست همان داش آکَل است که عرض کردم، به خصوص که من یک بار از خود مرحوم هدایت پرسیده ام.

 

حریری: جدی؟ شما که فرمودید هیچ وقت هدایت را ندیده اید.

 

دریابندری: نه متاسفانه. عرض کردم از مرحوم هدایت، یعنی از هدایتِ مرحوم.   

 

حریری: پس لابد مرحوم هدایت را در خواب دیده اید.

 

دریابندری: نه اتفاقا در بیداری پرسیدم. داستان از این قرار است که حدود بیست سال پیش یکی از دوستان من و چند نفر دیگر را برد به یک جلسه ی احضار ارواح. یادش به خیر، غلامحسین ساعدی هم بود. شاید هم خود ساعدی بود که ما را برد، درست یادم نیست. در هر حال احضار کننده ی ارواح یک سرهنگ بازنشسته بود، طرف های پارک شهر. یک مدیوم هم داشت که جوان بیست و دو سه ساله ای بود. جناب سرهنگ مدیومش را هیپنوتیزم می کرد، بعد از او می خواست روح اشخاص متفرقه را حاضر کند، روح هم حاضر می شد و به توسط مدیوم که در حال خواب بود با حضار حرف می زد. خلاصه، جناب سرهنگ مدیوم را خواب کرد و از ما پرسید روح چه کسی را مایلید احضار کنیم، من هم گفتم لطفا روح هدایت را احضار کنید، چون کار خیلی واجبی با ایشان دارم. جناب سرهنگ گفت آقای هدایت خودشان تشریف می آورند، احتیاجی به احضار نیست. معلوم شد این کار هر شب شان است. گفتم بسیار خوب، پس هر وقت آقای هدایت تشریف آوردند مرا خبر کنید. خلاصه بعد از مدتی گفتند آقای هدایت تشریف آورده اند، اگر سوالی دارید بفرمایید. فیلم « داش آکُل» مثل اینکه تازه درآمده بود، بحث آکُل یا آکَل مطرح شده بود. گفتم از آقای هدایت بپرسید « داش آکَل» درست است یا « داش آکُل»؛ هدایت به زبان فصیح گفت « داش آکَل».

 

حریری: خوب، این برای شما دلیل شد؟

 

دریابندری: بله، تا آن حد که قول ارواح می تواند دلیل بشود. تازه داستان به اینجا ختم نمی شود. ما بعد از مذاکره با چند روح دیگر بلند شدیم رفتیم هتل مرمر توی خیابان فیشرآباد، که پاتوق خیلی از دوستان بود. آنجا دیدم اسماعیل شاهرودی شاعر معروف و مرحوم نشسته دارد با یک عده سر همین مساله ی آکَل یا آکُل جر منجر می کند. شاهرودی می گفت آکَل، آنها می گفتند آکُل. من گفتم حق با شاهرودی است، چون من نیم ساعت پیش از خود هدایت پرسیدم، گفت آکَل. شاهرودی گفت بفرمایید، این هم شاهد. ولی هیچ کس از من نپرسید تو نیم ساعت پیش هدایت را کجا دیده ای... .

 


پ.ن: کلاه که ندارم، اما اگر داشتم حتما به احترام جناب دریابندری از سر بر می داشتم...