گور به گور : تقدیر محتوم فاکنری | |||||
امروز طبق عادت همیشگی که با فاصله های زمانی مشخص به بعضی سایتها و وبلاگ ها سرک می کشم، با توجه به اینکه نوشتن یادداشت برای وبلاگ حسابی وقتم را در این چند روزه گرفته بود، سری به نیلگون زدم؛ اگر وبلاگ ما را دیده باشید، حتما" متوجه میزان علاقه و ارادت ما به دریابندری شده اید. دریابندری در زمره کسانی قرار دارد که می تواند در جریان روزمره زندگی، ما را سر ذوق آورده و اندکی مشعوفمان سازد. برای نمونه به انتخاب نام برای رمان " گور به گور " توجه کنید. مدت زیادی به این فکر می کردم که چرا "گور به گور" ؟ وقتی رمان را بخوانید حتما" به این نتیجه می رسید که عنوان کتاب بد جوری برازنده آن است. گور به گور حس شما پس از بستن کتاب و برگرداندنش به قفسه های کتابخانه را کاملا" تایید می کند. اینکه چطور می شود از عبارت "همچون که دراز کشیده بودم و داشتم می مُردم" گور به گور را درآورد را از خود دریابندری بپرسید. ولی اگر این دسترسی امکان پذیر نیست این را داشته باشید :"فصل آخر کتاب «پایان خوش» ای داردکه هم کمیک و هم تراژیک است. اَنسـی، پدر خانواده، پس از دفن مادر، بدون اطلاع فرزندان، نقشه ای را که در تمام طول سفر داشته اجرا می کند؛ با دندان مصنوعی تازه کارگذاشته و سروصورت صفا داده شده، با عزت نفس اعاده شده، عضو تازه ای را نیز برای خانواده همراه می آورد، کسی که باید جای خالی ادی باندرن را پر کند: «با همون قیافهء موش مردهء کله شق، با دندون و بند و بساط، اگرچه ما رو نگاه نمی کنه. می گه با خانم باندرن آشنا بشین.» انسی باندرن خوشحال به نظر می رسد. اما دارل، راویِ اصلی قصه و روح سرگشتهء رمان، که در تمام طول سفر شاهدی بود بر آنچه که به چشم نمی آمد، دیگر در میان آنها نیست: او نیز گور به گور شده است."! عیار مترجمی او در حدی است که "مترجمانی که می خواهند چالاکی خود را بیازمایند، می توانند قطعهء «ادی» را (تنها تک گویی ادی باندرن دراین کتاب، که فقط پنج شش صفحه است) به سلیقهء خود ترجمه کنند و تلاش بورزند نسخه زیباتری از ترجمهء آقای دریابندری در بیاورند ــ نظیر آن قطعهء تک گویی معروف هملت، «بودن یا نبودن» که هر مترجمی یک بار با آن کلنجار رفته است.مثلاً آنجا که ادی توصیف می کند چگونه با تنفر از شاگردان مدرسه ای که در آن تدریس می کرده ــ پیش از ازدواج با انسی ــ جدا می شده، و نیازمندسکوت و تنهایی، به جای رفتن به خانه، از تپه سرازیر می شده، کنار چشمه ای می نشسته و حرص می خورده: البته اضافه کنید به دریابندری خود فاکنر را. اگر شما هم مثل ما از فاکنر و دریابندری توامان خوشتان می اید، یادداشت عبدی کلانتری را بخوانید:
|