ما نیز روزگاری

۱. سالها قبل بیضایی در یادداشتی پیرامون فیلم "موج، مرجان، خارا" ساخته ابراهیم گلستان نوشته بود که ایرانی ها کار نمی کنند ولی افسانه های چند میلیون تومانی در مورد کار می سازند. هر وقت فکر می کنم می بینم اصولا" شغل بسیاری از مردم ایران به نوعی کاذب محسوب می شود. ببینید  یک سری از مشاغل خاص اینجاست و در سایر نقاط دنیا محلی از اعراب ندارد؛ بعضی دیگر از مشاغل مورد بحث ما هم، اصلا" از همان "فرنگ" و "غرب" آمده اند، ولی خوب آنها همه چیزشان به همه چیزشان می آید دیگر!

۲. "هزینه این عمل نیم ساعته که همراه با بی حسی موضعی است، از ۲۰۰ هزار تومان تا هفت میلیون تومان در تهران متغیر است. این نوع نوسان قیمت بستگی به این دارد که مطب در کجای تهران (شمال، شرق، غرب و یا جنوب) واقع شده باشد. در جراحی های ساده هزینه ها از ۲۰۰ هزار تا ۵/۱میلیون تومان متغیر است؛ اما در جراحی هایی که از روش های جراحی پلاستیک و لیزر به عنوان از بین بردن جای بخیه استفاده می شود، ارقام تا ۷ میلیون تومان نیز افزایش می یابد. این نوع جراحی ها نیز در مطب انجام می شود و حدود ۵/۱ ساعت زمان می برد. تنها امتیاز آن این است که در این شیوه، حتی پزشکی قانونی نیز متوجه ترمیم هایمن نمی شود. رونق بازار این ماماها به حدی است که مامایی که تا چند سال پیش در ورامین کار می کرده، بعد از ارتقای محل کارش به خیابان خراسان، پیروزی و بعد از آن میدان هفت حوض، اکنون در جردن مطب دایر کرده است." 
۳. فکر می کنید با چه عمل حیاتی روبرو هستیم، خوب شاید بعضی مواقع برای بعضی ها حیاتی هم باشد؛ ولی چیزی که مهم است بیهودگی بسیاری از تلاشهای ماست. سند چشم انداز بیست ساله تنظیم می کنیم، افقهای آن چنانی برای خودمان ترسیم می کنیم ولی غافل از آنکه هر روزی پس رفتی قابل ملاحظه داریم. نمی دانم مبنای در حال توسعه بودن ما چیست؛ اصلا" کدام توسعه ؟ توسعه چی ؟ در حالی که سرانه مطالعه ما در حد صفر است ، راه دوری نمی رویم همین کنار در کویت به حدود سی دقیقه می رسد. اگر دقت کنید می بینید که ما عمدا" این کار را نمی کنیم ولی حاضریم به عنوان "استراحت" بیش از دوازده ساعت را در ترافیکی عذاب آور سپری کنیم و به شمال برویم آن هم در عرض چهل و هشت ساعت.

۴.  ما لذت های حقیری داریم؛ با تحمل این همه سختی به جهت استراحت، در جاده مرگ شمال، رهسپار می شویم تا به لذت های حقیر ترمان که هزینه ای کمتر در همین تهران دارد، بپردازیم. اینکه می گویم همه چیزمان به همه چیزمان نمی آید درست همین جاهاست؛ ورزشکار ما پول حرفه ای می خواهد ، اما نه حرفه ای رفتار می کند نه حرفه ای حرف می زند نه تفکر حرفه ای دارد؛ حرفه ای فقط در پولش عینیت می یابد و گر نه ارزشمند ترین بازیکن حرفه ای بسکتبالمان پس از مسابقه ای سخت و بدون استراحت کافی که یکی از اصول زندگی ورزشکار حرفه ای است قدم در جاده مرگ نمی نهاد. این که می گویم لذت هایمان حقیر است را جایی می توانید ببینید که مدیران عامل شرکت های متمول خیابان میرداماد در ابتدای صبح و عزیمتشان به محل کار حاضرند با ماشین های گران قیمتشان کیلومترها ! دنده عقب بگیرند تا در همان ابتدای صبح خانم ایستاده کنار خیابان به انتظار ماشین، را سوار کنند. ما آدمهای حقیری هستیم ...

۵. اینکه دروغگوییم، به شدت متظاهر، چاپلوس، حقه باز و ریاکار ، شما در آن شکی دارید؟ حالا می خواهیم دروغ بگوییم و هزینه هم می کنیم؛ برای افشا نشدنش پیش متخصصش، میلیون هم رقمی نیست: وام می گیریم و ... رییس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران، معتقد است که "بسیاری از مردان با وجود آن که با دختران زیادی دوست بوده و رابطه داشته اند؛ اما هنگام ازدواج به سراغ فردی می روند که چیزی از گذشته وی و روابطش نمی دانند و یا خانواده سلامت اخلاقی وی را تایید می کنند. در واقع ندانستن را بهتر از دانستن می دانند و از سوی دیگر برای آن که شنیدن دروغ برایمان لذت بخش تر است، دروغ را بهتر باور می کنیم. دختران نیز به دلیل شرایط نامناسب فرهنگی و اجتماعی که وجود دارد، علی رغم آن که به عنوان یک انسان باید از لذت های زندگی بهره مند شوند؛ اما برای ادامه زندگی مجبور به پنهان کاری هستند."

۶. من از این شعر چارلز بوکوفسکی خیلی خوشم می یاد. امروز اینجا دیدمش و ...

ون گوگ گوششو برید
و دادش به یه فاحشه
اونم چندشش شد و گوشو پرت کرد...
- ون!
فاحشه ها گوش نمی خوان
پول میخوان...
فکر می کنم واسه همین تو نقاش بزرگی بودی
تو
چیزای دیگه رو نمی فهمیدی...