تکذیبیه

 

بر این باورم که اگر به همین منوال بخواهد پیش برود در آینده ای که چندان هم دور به نظر نمی رسد رساندن مفاهیم از طریق کلمات با چالشی جدی مواجه خواهد شد.واضح است که دلایل این امر بسیار است و رسیدن به وضع فعلی نتیجه رویکردی چند ده و یا چند صد ساله است؛ ولی نکته ای در این جا وجود دارد که همواره مورد غفلت واقع می شود و آن هم ادبیات سیاسی ماست.منظور از این ادبیات سیاسی مشخصا"ادبیات دیپلماسی نیست؛ هر چند که می تواند آن را هم شامل شود.منظور ما آن چیزی است که در ادبیات عوام، سیاست خوانده می شود و مثال مشخصش همان کلماتی است که در تنظیم اخبار رسانه ها به کار گرفته می شود.به نظرم می آید در کشور ما با توجه به این که مطالعه در مفهوم اصلی اش امری مذموم و نکوهیده است و تلقی ما از ادبیات هم یکسره توام با توهمی تاریخی است، آن چه بیش از همه بر گویش مردم تاثیر می گذارد همین ادبیات سیاسی رسانه ای است.اگر قدری در گویش مردم در یک فاصله زمانی ده ساله تامل کنید، آن گاه به نتایج دقیق تری می رسید. کلماتی خاص در دوره ای خاص از اعتباری ویژه بر خوردار بودند و در اندک زمانی نه تنها رونق شان را از دست دادند بلکه کلماتی را جایگزین خود دیدند که کمترین سنخیتی میانشان دیده نمی شد. این وضعیت در چند سال گذشته سرعتی بیشتر را به خود می دید.در اینجا دو مساله بارز تر می نماید؛ یکی سهم عمده سیاسیون همیشه حاظر در رسانه ها بر ادبیات رایج و روزمره مردم و دیگری تغییر در مفهوم و بالطبع کاربرد واژگان.

عنوان می شود که در سایر زبانها، ابتدا بر سر مفهوم واژه ای اتفاق نظر می شود و سپس آن واژه رهسپار دایره واژگان، ولی در دیار ما ابتدا واژه ای دهان به دهان می چرخد و سپس مفهوم آن مد نظر قرار می گیرد. آن گاه است که واژگان چند مفهومی می شوند.از همین راه است که نه خود واژه بلکه این بکار برنده اش است که مفهومش را تعیین می کند.شاید قدری مبالغه آمیز به نظر برسد ولی نگارنده بر این باور است که عمق فاجعه در آینده ای نزدیک نمایان می شود.در این زمینه مثالی می زنیم؛ واژه :تکذیب ، معنی آن به روایت فرهنگ لغات چنین است :مطلبی را به دروغ دانستن و انکار کردن؛ مفهوم بسیار ساده و سر راست است. حالا به این مطلب توجه کنید : تکذیب انتقال باشگاه پاس تهران به استان همدان، مدیران نیروی انتظامی تا روز قبل از این انتقال هم آن را تکذیب می کردند ولی بالاخره آن اتفاق افتاد. حالا هم هر روزه اتفاقات بسیاری است که تکذیب می شود وبه سرعت جامه عمل به خود می گیرد.روی بد تر آن وقتی است که عملی به وقوع پیوسته و همگان بر وقوعش واقفند آن گاه باز هم تکذیبیه پشت تکذیبیه؛ به واقع امروز در پس هر بار شنیدن این واژه به وقوع پیوستن خلافش را انتظار می کشیم.حالا با مفهوم دگرگون شده ای از واژه طرفیم؛ تکذیب در ادبیات روزمره ما نه تنها در مذمت دروغ نیست بلکه خود گونه ای مبادرت به دروغ گویی است. 

تکذیب نمونه است که این روزها به شدت شایع است. دامنه اش هم فراگیر از سیاسیون گرفته تا هنرمندان؛  صفحات روزنامه ها پر است از همین واژه. زمین و زمان در حال تکذیبند، تکذیب همه چیز حتی هویتشان، شخصیت شان، شعورشان و ... این چه جماعتی هستند که دائما" در حال انکارند؟ و چه کرده اند که انکاری دائمی را طلب می کند؟ اما نتیجه این اپیدمی آن است که آدم ها دچار تکذیب پیاپی همه چیز می شوند و در عمل به انجام فعل تکذیب کرده، می پردازند. آن وقت است که دیگر وقاحت وقعی ندارد و به افتخار دروغ گفته می شود. از آوردن مثال از رجال اصطلاحا" سیاسی ایرانی معذورم؛ ولی فکر می کنم اتفاقات اخیر پیرامون تیم ملی فوتبال محل خوبی باشد برای ذکر نمونه؛ چرا که در آن تعدادی از همان آدم های سیاسی مذکور حضوری بسیار فعال داشتند.  مثل آب خوردن کلی دروغ ریز و درشت را توجیه می کردند.زمانی که اسناد دروغ گویی اشان در قالب تکذیبیه و تناقض گویی ارائه می شد، آن گاه لبخندی تحویل تان می دادند باز تحویل دادن همان جملات و با همان ادبیات و با همان واژگان چند سال اخیر به قصد بازی های سخیف با افکار عمومی. قبح دروغ گویی و کارکرد تکذیب کاملا" از بین رفته به نظر می رسد. زمانی که قباحت مساله ای در بالاترین سطح کشور از بین می رود، انتظار از مردمی که هر لحظه در کمین هستند برای سوء استفاده، کاری به غایت عبث است. کمتر می بینیم که دقتی در انتخاب واژگان در جملات محاوره ای امان هم داشته باشیم و با ادامه این روند حداقل افرادی که به زبانی دیگر تکلم می کنند از درک حرفهایمان عاجز خواهند شد.