اول اینکه کدوم احمقی به چه حقی سایت نیویورکر رو فیلتر کرده؟
دوم اینکه ما تازه داشتیم به خوندن داستانهای خانم مونرو و دیگران از این منبع عادت می کردیم...
سوم اینکه گفتم خانم مونرو، دلم قیلی ویلی رفت...
اصلا به خاطر خانم مونرو بود که اینهمه صغرا کبرا چیدم (تابلو نبود؟).
از شما چه پنهون این روزا هروقت از درک خودم، این بانیِ زبون نفهم، عاجز می شم، شدیدا هوس می کنم « مونرو» بخونم.
خوندنه داستاناش، واسه من، عینا به یوگا می مونه، یه یوگای سختِ پرکِیف، که اساسی منفذای ذهنمو باز می کنه و سرحالم میاره.
اینطوریاس که کتاب « فرار»ش، به ترجمه خانم مژده دقیقی، این روزا تو غربتِ بی « نیویورکر» شدن، بدجوری می چسبه به من.
اینا رو گفتم شاید شمام بدتون نیاد تجربه های منحصر بفردِ خودتونو با این کتاب داشته باشین ( ماله من صرفا ماله خودمه و با کسی تقسیمش نمی کنم!).
بعنوانه یه خواهر کوچیکتر گفتم البته!
پ.ن: الان در کمال “ شگفتی” دیدم که سایت فیلتر نیست؛ لابد طرف هارت و پورت منو خونده و حساب کاره خودشو کرده. تازه، حدس بزنین داستانه این شماره از کیه؟ تابلوئه دیگه!
سلام. غیرتی می شوم هر کس راجع به مونرو می گوید!
کار خوبی کردید سر زدید. باز هم از این کارها بکنید.