-
نبود آباد
دوشنبه 13 فروردینماه سال 1386 14:15
اینک این است زجر آباد نه صدای پای فردایی نه باد روشنی زایی، نازنینان! بر نبود آباد کدام صدا را گذر خواهد افتاد. از: ترانه های مهیار دمشقی «آدونیس»
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 14:42
« امتحان کن تا نشان آید پدید ».
-
مرثیه ای برای یک فیلم
سهشنبه 7 فروردینماه سال 1386 23:24
" اعتیاد بد است" معلومه خانم بنی اعتماد، اینو خود معتادا هم می دونن. من راستش هر چی فکر می کنم نمی تونم فرق زیادی بین فیلم «خون بازی» و سری برنامه های « اعتیاد بد است» تلویزیون تشخیص بدم ... آدمایی مچاله شده که دستشونو جلوی صورتشون گرفته ن و از مضرات طلاق و رفیق ناباب حرف می زنن... یعنی همه ش همینه فقط؟ همینطور هرچی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردینماه سال 1386 01:00
این سیستم بلاگ اسکای هم ظاهرا به جریان متروی شیراز برده... همیشه ی خدا UNDER CONSTRUCTION .
-
جنگ آخر زمان
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 03:08
آقای یوسا من خوابم می آید. هم خوابم می آید و هم مثل «ژوائو گنده هه»ی توی کتابتان عذاب وجدان دارم: « چرا آدم نمی تواند شب را بدون اینکه بخوابد سر کند٬ حتی اگر پای نجات روحش یا سوختن در آتش جهنم در میان باشد؟»
-
در ستایش ادبیات
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 22:18
خوندن دو کتاب در آن واحد گاهی وقتا می تونه واقعا گیج کننده باشه. مثل الان که من دارم کتابای « دربا ره ی مسخ» ناباکوف و « پروست چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند» آلن دوباتن، رو با هم می خونم . توی اولی ناباکوف از " تخیل غیر شخصی و شعف هنرمندانه" به عنوان ابزارهای قابل اعتماد خواندن ادبیات اسم می بره و می گه: "...
-
A fake story
شنبه 12 اسفندماه سال 1385 22:11
این آلمانیه فک کنم از من خیلی خوشش اومده، زنگ که میزنه تا گوشیو بر می دارم جای سلام میگه :« بانی! بانی! تو کجایی الان؟» دیشب گفت:« I'm looking for you , but I can't find you! » آره فک کنم از من خوشش اومده و می خواد با من ازدواج کنه. اونوقت ما با هم می ریم آلمان و من اونجا دوستای مشهور شو می بینمو می رم دانشگاه و...
-
به جای مقدمه
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 01:00
گوستاو فلوبر جایی به معشوقه اش می گه:« اگر آدم دست کم چند کتاب را به خوبی می شناخت چه محقق برجسته ای می شد». ایده ی اولیه ی من و کلاید هم وقتی این وبلاگ رو می زدیم، کمابیش همین بود: متمرکز شدن روی یکی- دو کتاب، یا "آدم"، یا منطقه... . ذهنی که مدام شاخه شاخه می شه و مسیر اصلی رو گم می کنه، آخرش به جایی نمی رسه (همینطور...