-
هی! ببینید کی اومده!
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 00:07
...معرفی می کنم:« آقامون، کلایدِ معروف، سر دسته ی تبه کاران!»
-
گناه
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 21:59
می خواستم بگویم که این تقصیر من نبوده است، اما جلوی خودم را گرفتم ... این تذکر بی معنی بود، هر چه باشد آدم همیشه کمی خطاکار است ! بیگانه - کامو
-
انتظار
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 21:51
خیلی کم پیش می آید که چیزی بهتر از آن چه انتظارش را می کشید باشد، معمولا یک جور دیگر است . ریموند کارور
-
چشیدن بلعیدن جویدن
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 21:48
برخی کتب را باید چشید، بعضی را باید بلعید و قلیلی را باید جوید و هضم کرد . فرانسیس بیکن
-
تقدیم به مفیستو فیلیس ، شیطانی که روح دلزده ام را صیقل داد*
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 09:05
خبری نیست. آب که جوش آمد تصمیم می گیرم نسکافه نخورم. زیر کتری را خاموش می کنم، بر می گردم توی اتاق؛ تاقباز روی تخت، خیره می شوم به تصویر وان گوگ با گوش بریده... . ... تصمیم می گیرم خودکشی نکنم. آب جوش حالا فقط کمی ولرم است؛ نسکافه درست می کنم. ماگ را می گذارم روی میز ناهارخوری، و فراموشش می کنم. هوا گرم است به هر حال،...
-
آقای هاکس ، برایتان قهوه بریزم یا چای؟
شنبه 23 تیرماه سال 1386 03:02
چند وقتیست آپمان نمی آید؛ یعنی می آید، ولی آن وَرِ حرّاف ذهنمان هر کاری می کنیم آپلود نمی شود. اینجور وقتها عوضش خوره ی عکس دیدنیم، یک جور عکسهای خاصی : ... و اما مابقی را اینجا ببینید: ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ ، ۵
-
The Importance of Being Ironic
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 01:23
و یکی دیگر از پیغمبران دنیا، بعد از اعلیحضرتان درایدن و براتیگان (ص)، جناب دکتروف (سلام الله علیه) می باشد. . روایت می گوید که زمانی تلما و لوییز گرفتار ملال شدند؛ پس آن دو به تأسی از حضرات معلوم الحالی (که ذکر خیرشان در مراجع موجود است) خواستند صرفا "مسخره گی پیشه کنند و الخ، تا داد خود از مهتر و کهتر بستانند"... داد...
-
In Memoriam of an Unprecedented Anniversary
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 13:20
آمد نو بهار، طی شد هجر یار مطرب نی بزن، ساقی می بیار... . داره بارون میاد و من خسته م... داره برف میاد و زمین سفید شده، کلاید خسته ست... چای دم می کنم با بهار نارنج... با کلاید به لوور میریم و سعی می کنیم اولین تابلویی که می بینیم لبخند ژوکوند باشه...اوه، کلاید یادته آخرین باری که با هم رفتیم حافظیه یه تابستون خنک...
-
من بانی n سال دارم: پیش درآمدی بر یک سرقت ادبی
جمعه 8 تیرماه سال 1386 01:00
و اما مهمترین درس دیگه ی زندگی اینه که هر تاریخی چند ورسیون نامعتبر داره که بعضیاشو ممکنه حتی به ورسیون مثلا معتبر خودتون هم ترجیح بدین... . . . ... یادم میاد در ورمونت، یکی منو با یک جویبار قزل آلا اشتباه گرفته بود. اون گفت:« می بخشین، من فکر کردم شما یک جویبار قزل آلا هستین.» من گفتم:« نه، نیستم.» . . . من در این...
-
من بانی n سال دارم: وصیتنامه ی یک پیره زن معلوم الحال
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 13:47
من دارم روز به روز پیرتر می شم. پس از من انتظار نداشته باشید که واقعیتهای ساده ی زندگی رو با هم اشتباه نگیرم. برای من ماست و موسیر با آبدوغ خیار چندان فرقی نداره، فقط یه کمی اون سفت تره، این شل تر. و یکی از مهمترین درسهایی که آدم از زندگی میگیره اینه که ما پیر می شیم و تاریخمونو یه آدمای دیگه ای می نویسن. حتی اگه...
-
وصف یک پیکار
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 13:33
« یقین داشتم که هر جنبشی و هر اندیشه ای ناگزیر است و آدم باید آنها را بپاید. با این همه، هیچ چیز طبیعی تر نمی نمود که اینجا روی سبزه زار با بازوانم کنار تنم و چهره ام پنهان شده، دراز بکشم. و کوشیدم خودم را قانع کنم که می بایست خشنود یاشم که از هم اکنون در این وضع طبیعی بودم، زیرا وگرنه پیچ و تاب های دردناک بسیاری،...
-
یک سوال
شنبه 26 خردادماه سال 1386 22:29
دارم به فیلم «هفت» فکر می کنم؛ چی بیشتر شما رو می ترسونه: وجود یه قاتل زنجیره ای که هر لحظه ممکنه بیاد سراغتون تا به خاطره گناهانتون شکنجه تون کنه؟ یا یه سیستم اطلاعاتی پیشرفته که در هر حالی که باشین میدونه شما دارین چه کتابی می خونین؟ پ.ن: بگو جوابت چیست تا به تو بگویم چه جور کتابی می خوانی...
-
فیلمنامه ی اپیزودیکِ " نودنیک و کلاید"
شنبه 19 خردادماه سال 1386 01:30
Episode (1) بانی: کلاید عزیزم، از دست من سرخورده شدی، می دونم. منم همینطور...راستش خسته شده م بسکه دنبال یه مرشد حسابی گشتم و پیدا نکردم. اصلا می خوام آرزو کنم « مری پاپینز» باشم تا جواب هر سوالی رو آماده با خودم داشته باشم...آه ، چی می شد من مری پاپینز بودم؟ Episode (2) خداوند متعال [ با لهجه ترکی] : این بَندَه ی ما...
-
بر دکان پوستین دوزان شهر
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 01:02
نمی شلم، دارم پیاده گز می کنم...یه پام از یه پای دیگه م کوتاه تره...
-
استفتاء از محضر درایدن
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 14:49
"…In the first rank of these did Bonnie stand; A girl so various, that she seemed to be Not one, but all mankind's epitome: Stiff in opinions, always in the wrong; Was everything by starts, and nothing long…" به آقای درایدن گفتم: « منظورتون که من نبودم؟» آن حضرت عینکش را جابجا نمود و گفت: « اوه، نه بانی جان، معلومه که...
-
گیج و مبهوت در مالهالند
شنبه 12 خردادماه سال 1386 02:54
کسی ازمون نخواسته توی هیچ بازی ای شرکت کنیم؛ نه اینکه فکر کنید کم آوردم؛ منم تا وقتی فیلمه « جاده مالهالند» آقای لینچ رو ندیده بودم قصد نداشتم به خودم اجازه ی همچین جسارتی بدم. اشتباه نکنید؛ نمی خوام بگم یه شبه این فیلم یا حضرت کارگردانش واسه من عامی بی سواد تبدیل به یکی از تاثیرگذارترین ها شده ند. راستش یه هفته بعد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 خردادماه سال 1386 01:54
[پدر کلی] مشغول قدم زدن از این سر به آن سر اتاق شد و ناگهان به سوی اسکوبی برگشت و سوال جالبی کرد:« امیدی نیست که قتل بوده باشد؟» « امید؟» پدر کلی گفت:« خودکشی عمل وحشتناکی است، انسان از شفقت خداوند محروم می شود. تمام شب داشتم به همین فکر می کردم.» اسکوبی گفت:« او کاتولیک نبود. اینجوری شاید فرق می کند. جهلی که جوابی...
-
شک...(وقتی کمی عمیقتر به خودتان فکر می کنید)
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 00:20
داشتم الان به پست قبلیم فکر می کردم ، به قسمت پی نوشتش: " من واقعا از اون آدمایی ام که بی برو برگرد به محتوا رای می دن؟!" خوب ، تا الان فکر می کردم که ... فکر می کردم که... شایدم اصلا فکر نمی کردم و فقط و فقط این عمومی کردن یه نظر شخصی باعث شد یه دفه اطمینان از صحت و سقم حرفام برام مهم بشه... آره ، اینجوریاس که من در...
-
رضا عابدینی...( وقتی ظاهر را به محتوا ترجیح می دهید)
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 02:43
اینکه من اصولا عاشق سالینجرم به کنار . اون چیزی که باعث شد من « فرانی و زوییِ» میلاد زکریا رو بخرم و نه ماله امید نیک فرجامو ، طرح جلد معرکه اش بود و بس (که تازه بعدا فهمیدم کاره کیه ) ... خود ترجمه گرچه به مذاقم خیلی خوش نیومد ولی به خاطر جلد از خریدنش پشیمون نیستم اصلا... پ.ن: نمی دونم شاید این توضیح یه کمی زیادی...
-
غیبت کبرای حضرت کلاید
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 02:59
خانمها ، آقایون! به عرضتون برسونم که: بر خلاف ظواهر کسی منو از خونه ش بیرون ننداخته. اتفاقا بر عکس، پذیرایی تلما و لوییز وحشتناک فوق العاده بود... اونا دخترای نازنینی هستند و ما ساعتها راجع به امکان عضوگیری مجدد گروهِ تا حالا دو نفره شون بحث و مشاجره کردیم ، سیگار برگ کشیدیم و نسکافه خوردیم. اونا واقعا دخترای مهمون...
-
از دفتر خاطرات علاءالدین
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 12:50
کاش می دونستم کی چه آرزویی بکنم... و چرا خدا از بین آرزوهام بدترینشونو واسه برآورده کردن انتخاب می کنه؟
-
...Clyde Confidential
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 02:40
Je voudrais te dire que je t'en veux pas Meme si y a des soirs ou je t'en veux
-
Note From Bonnie
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 01:34
Hi Clyde, I just left to join Thelma & Louise
-
خوشمان نیامد
پنجشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1386 00:30
اصلا خوشمون نمیاد بعضی جاها رامون ندن... عوضش خیلی خوشمون میاد لینک بدیم... مرده باد فیلترینگ... http://limbo-is-a-bombastic-epicurean-club.blogspot.com/ پ.ن: ظاهرا قضیه اسباب کشی بوده...آدرس جدید اینه: Osmosis Jones
-
Freedom of Speech vs. Freedom of Action
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 01:50
آزادی بیان
-
Mutual Understanding
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 01:23
مرد روس زبان بلد نیست، هیچ زبانی جز زبان « گه» خودشان(حاضرم شرط ببندم). مردک با صورت گل انداخته و مردمک فراخ شروع به سخنرانی می کند ، شکلک در می آورد و به ما چشمک می زند؛ احتمالا کنجکاو است نظر ما را راجع به آن « چیز» ی که می گوید بداند. ولی ما از آن « چیز» تا به حال فقط بوی گند عجیبش دستگیرمان شده و بس... . به...
-
نثرهایی که شادم کرده اند...
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 01:49
یه کسایی هستند که از نوع نوشتنشون ... از نثرشون، خیلی خوشم میاد. وقتی می خونمشون قلقلکم می دن و شادم می کنن، اونقدر که دوست دارم راجع به ش حرف بزنم، به بقیه هم بگم برن بخونن ببینم همین احساس منو دارن یا نه؟ مثلا وقتی به اینجای « شاه کلید» رسیدم: " من روزهای اولی که دیده بودمش « شادی خانم» صداش می زدم و بعد فقط « شادی»...
-
عواقب خوانش از نوع پروستی یا کسی یه مکتب حسابی سراغ نداره؟
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 02:32
« ممکن است نوع ارتباط با دنیا بزرگ و شریف، یا کوچک و غیر قابل اعتنا باشد، اما مربوط بودن به حتی پست ترین سازمانها به مراتب بر تنهایی ترجیح دارد. مذهب، گرایش به قوم یا ملت، هر رسم و هر اعتقاد، هر اندازه پوچ و قابل استحقار باشد، اگر فرد را به دیگران وابسته کند، پناهگاهی است از جدایی که آدمی بیش از هر چیز از آن هراسناک...
-
فرهنگِ خوردنی...فرهنگِ پوشیدنی
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 09:06
کتاب اروپاییهای هنری جیمز رو از کتابخونه گرفته م که بخونم. چندین صفحه از کتاب مزین به خط قرمزیه که معلومه صاحبش دچار بحران هویت جنسی حاد بوده٬ چون صد جا با تاکید تکرار کرده:« من یک دختر هستم». پسری علی نام به این دختر خانم شماره داده و اظهار امیدواری کرده که عزیزش به ش زنگ بزنه. یکی دیگه با خط عصبی و بچه گونه به معشوق...
-
عشق من ادونیس
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 14:24
آدم با آهی گلوگیر با سکوت با ناله آدم به نجوا با من گفت: « پدر جهان نیستم بهشت را ندیده ام مرا با خدا روبرو کن » .